ول کن جهان را قهوه‌ات یخ کرد

لپتاپمو دادم دست آقای 40س که هرچی نیاز داره نصب کنه و لینوکس رو هم توی ماشین مجازی برام نصب کنه .

گفت کارش طول می‌کشه باید درایورهای لازم رو قبلش نصب کنه و ...

خلاصه دیروز که بیرون قرار گذاشتیم و منم میخواستم لپتاپ رو ازش تحویل بگیرم، که گف لپتاپ برا دوشنبه آماده میشه ، منم نمیتونستم بگم نمیام .

منو برد پارک ولیعصر ، یه دوری زدیم و نشستیم روی یک نیمکت.

منم هرچی داشتم صادقانه بهش گفتم . از استاد ، از تتل

گفت هنوز دلت پیش استاده؟؟ الان که دارم فکر میکنم ، آره ، دلم براش تنگه . ولی به اون آقا گفتم نه!

آقای ۴۰س خوبه ولی پوئن منفی زیاد داره ، خصوصیات اخلاقیشو بر نمیتابم. کلا خودمو خلاص میکنم: من شوهر نمی‌خوام .وای تحمل یه مرد که بعضی کاراش روی مخته خوده شکنجه‌ روحیه!

صددفه بش گفتم من ازدواجی نیستم و رابطه هم نمی‌خوام.حرف تو کله‌اش نمیره

بدجور شیفته من شده ( خودش میگه)

خودم باید دست به کار بشم و خط قرمز هارو بیشتر کنم و محکمتر

ولی تو اون سرما مجبور شدم اجازه بدم دستشو بذاره رو شونم . قفل شده بودم . یهو ناغافل لپمو ماچ کرد . بعدش کلی دعواش کردم اونم هی می‌گفت نزن تو ذوقم!

حتی نذاشتم دستمو بگیره ولی خو خودش بزور میگیرفت.

ای خدا نگا منو که دارم در مورد چ چیزایی حرف میزنم :(

میشه لطفاً خداجون منو توی راه درست* قرار بدی🥲

*راه درست: موفقیت و اکتساب نمره عالی در ارشد ، تبدیل به یه برنامه نویس حرفه ای .

مامان به دعاهات نیاز دارم 😭🤍

+ تــاریـخ ۱۴۰۴/۰۸/۱۱ ساعـت 10:7 به قـلـم |