ول کن جهان را قهوه‌ات یخ کرد

لابلای وبلاگهای بروز شده گشتم کسی عینهو من نبود . چرا اخه؟؟

یکی از محمدش مینویسه ک رفت و دیگه برنگشت. یکیم از گرونی و ریس جمهورش میناله! یکی هم از فرت و فرت سیگار کشیدناش و تنهایی سینما رفتناش میگه . . یکیم ازینکه تو اولین قرارش با آقای مجازی ک  بش گفته بود شبیه یه عروسک بوده،خرکیف شدنشو جارمیزنه! یکی دیگ برا مشتری بینواش ک از بیپولی آه نداشت که با ناله سودا کنه زارمیزنه. اون یکی از دعوای باباو زنباباش  .

ولی   چرا   هیشکی   مث    من  از   دلتنگیاش   برا   محی  نگفت؟

هیچکس مثل تو مال اینجا نیست  

+قرارمون دو ماه دیگس تو کنج عزلت خودمون بشینیم و گذشته خاکستریمونو فوت کنیم دود شه بره هوا ^-^

+ تــاریـخ ۱۳۹۹/۰۳/۳۰ ساعـت 1:39 به قـلـم |

مهران مدیری : عاشق شدی؟

حسین وفایی : خب بله هر کسی عاشق میشه !

مهران مدیری : چی شد؟

حسین وفایی : رفت ...

مهران مدیری : چقدر عجیبن، رفت ! چیشد، چی گفتی آخه؟

حسین وفایی : والا چیز خاصی نگفتم !

مهران مدیری : همون ، شاید باید یه چیزی میگفتی که نگفتی ...!

 

 

دلم خاس من اونی بودم ک رفت!

از حس قهرمانی هم  غرورآفرین تره ^-^

+ تــاریـخ ۱۳۹۹/۰۳/۲۹ ساعـت 4:40 به قـلـم |

 

یه خواب عجیب دیدم. من مردم .پرواز کردم. رفتم بالای بالا از زمین (سیارمون) خیلی بالاتر همه سیاره ها رو دورم میدیدم . ازون بالا چشمم خورد به یه سیاره که شبیه قلب بود و قرمز ایطوری♥ 

رفتم پایین تو سیارهه (ی دنییای دیگه) ،شب بود. رویه یه دیوار بلند آجری نشستم . دو تا بچه پایین مشغول بازی بودن . شروع کردم ب فوت کردن . دونه های برف از دهنم با فوت میزد بیرون . من تو اون دنیا تبدیل شده بودم به یه ابر برفی همه بادیدن برف خوشحال شدن و جمع شدن زیر دیوار و بهم میگفتن بیشتر ببار 

آخرش دلم تنگ شد برای دنیای خودم و برگشتم به ددنیای خودم، نگار!

 

الان ساعت سه ونیم باشه و خوابم نیاد. چرا خب؟؟مریضم؟ ؟

محی کجاس جدی؟؟ بش پیام میدم حواب نمیده. سین نمیکنه ک بده

چرا وب قدیمیا دیگ آپ نمیکنن؟ خستم کردن!

 شده حس کنی یکی دیگ هستی یا حس کنی چند  هویتی هستی .

مثلا من حس میکنم دوهویتیم ک اون هویتم وحشیه و بقیه رو تهدید میکنه ک اگ ازین هویت (وحشی) ب اون هویت(الانم) چیزی بگن میکشتشون و بقیه هم از ترس اون یکی هویتم(وحشی ) با این یکی هویتم مهربونن. ینی با الان من:/ [گیج و مزخرف شدم چقد]

ولی من ازونجایی ک خیلی باهوشم ب اسرار اون هویتم(وحشی ) پی بردم :/

الان ناسا با تلسکوپ فوق پیشرفته ش داره دنبال یه سیاره شبیه ب زمین میگرده .چرا ینی؟؟ نکنه جدی جدی فیلم میان ستاره ای واقعی  قراره بشه؟ 

زمین لرزه چرا بوجود میاد؟؟ این مسکن مهرا امنن؟؟

سیاره زحل همش از گازه و یه هسته سنگی داره . وای خدایا باورم نمیشه ک ی سیاره همش از گاز باشه؟؟ ینی زمین هم ایطوری بوده؟؟ البته میدونم ک زمین از خورشید هم گرمتر بوده ک ب مرور سرد میشه ک الان فقط هسته زمینه ک اون گرمای اولیه رو واس خودش نگه داشته! شگفت انگیزه

 

ی جا خوندم پیکاسو گفته بود مادرش بش گفته بود ک اگه میخوای دکتر شی بهترین دکتر شو اگ میخوای رییس جمهور شی بهترین رییس جمهور شو ولی اون ترجیح داد نقاش بشه و شد پیکاسو ! 

 

بعد مرگ انیشتن مغزشو میبرن کالبدشکافی میکنن ک ببین چرا شده انیشتین! جذاب و شگفت انگیز

یه پسرایی هستن تو شمال ایران. هرجا گیر بیارن میدون. کنار دریا ، تو جنگل نور کنار بلوار؛ هیکلاشون روفرم قدشون بلند . دلبری میکنن :))

من بخوابم بد نیست گاهی@_@

خداجونم دوست دارم.ممنون بابت همه چی♡

خواهش میکنم مراقب خونوادم و محی باش

+ تــاریـخ ۱۳۹۹/۰۳/۲۹ ساعـت 3:43 به قـلـم |

دو روزه تلگراممو حذف کردم . خبری از محی ندارم .

قبلشم نداشتم اما الان بیشتر ندارم 

دچار توهم سایبری شدم  . بخصوص امروز موقع ناهار خوردن درحین ویدیوکال با اجیا:/

از کابوسای این روزام متنفرم. کاش تموم شن

فروید میگف با پی بردن ب رویاهای هرکس میتونه نگرانی و مشکلات اون شخصو رفع کنه. کاش زنده بود و ب من تو این روزا کمک میکرد 

موقع شام برنامه مافیا رو از شبکه سلامت دیدم . ربط این برنامه و شبکه رو نمیدونم هیچ . چرا بضیا وقتی مافیا میشن اسهال نمیشن؟؟؟ :/

حالا چرا محی ایقد کم رنگ شده برام؟ یا من کم رنگ شدم براش؟ مسئله چ سخت شد !

اونم فکر میکنه من کمرنگ شدم؟ یا فقط منم ک ایقد دلتنگشم 

از دلتنگی متنفرم:(( 

خدایا ازت خواهش میکنم مراقب خونوادم باش ♡

 

 

+ تــاریـخ ۱۳۹۹/۰۳/۲۷ ساعـت 3:1 به قـلـم |

این موقعا دقیقا تو ما دخترا چی میگذره ک تبدیل میشیم به ادم وحشی افسرده عاشق !

سه روز بود مثل ابر بهار زار میزدم،تا اینک روز ریزش رحم جانی قاتل میشم . نمیدونم دقیقا توم چ اتفاقی میفته ک این موقعا از مردای دورم بیزار میشم.حالا هرکی. تو خونه ک بودم بابام و داداشم . اینجام ک هستم دامادمون. کاملا هم بی دلیل :((

آخ ک باس کشفش کنم. دقیقه دقیق ها

ی دوسی داشتم شوهر کرد . با دوس پسرش ک خیلی لیلی مجنون بودن مثلا. حامله که شد ، ویار شورهرشو گرف، حالا ینی چی؟؟؟ ینی ایکه شوهرشو ک میدید بالا میورد بوشو ک میشنف هم همین اوضاع، صداش صداش حتی!! پسره بیچاره هم جم کرد رف کردستان سربازی :)) 

میگم من ک ایطوریم . ویار شوهر بگیرم خیلی بد میشه! نیاد ی وق این بلا سرم ، خداااا :-( 

ولی پریودی عجب چیز عجیبیه برای من یکی! دوران دانشجویی هرموقع کار اداری تو دانشگاه داشتم یا اگ با استادی تو اتاقش کاری داشتم صبر میکردم پریود شدم برم ، اخه تو اون حالت اعتماد بنفس میزد بالای بالا ، از پس هرکاری و هرکسی برمیودم!

طفولیتم عاشق این دوره بودم، مادرم ک بود نازمو میکشید ، خوراکی که نه ولی  آرد نخودچی ک تو روزای عادی ش صد جا ازم قایمش میکرد ، میزاش تو کاسه میداد بم^^. اخ اخ یادمه اون موقعا از نداری نوار بهداشتی هم ندشتیم ، جاش پارچه اتو میکردیم میزاشتیم و مثه بچکیامون ک با کهنه مامی مون میکردن :)) دلم میسوزه برا مامان ، کاش تو بهشت خوشبخت باشی قربون شکل ماهت شم♡

گاهی ب این فکر میکنم وقتی دختری پریود یشه یکی از پاره های تنشو بچشو از دست میده و غصم میشه:(

احتمال عاشق شدنم تو این دوران هم زیاده، عجیب!! انگار این موقعا یکی تومون همه دکمه های احساساتمونو باهم میزنه ، ک میشیم این !  ​​​​​​​ 

خلاصه این دوره رو دوس دارم اما نه تو دوران کنکوری .بده کنکور  ک بشه لاک زد موهای فرمو اتو کنم شلاعی شن. هی هم دمنوش دارچین و نبات بگیرم بخورم و فیلم رومانتیک (مثلا بویکا) ببینم^^. هی هم ناز کنم. برا کی؟؟ هیشکی:((

کلا داستان داریم با این دوره.

میترسم از یاییسگی ، ک این حال خوشمون رو ازمون بگیره [خدا اون روزمو نیاره]

+خبر رسیده چهار روز دیگ قرعه کشیه ، خدا جونم. میدونم حواست به من هستا . مدیونم هستم ممنونت میشم

خداروشکر♡

+ تــاریـخ ۱۳۹۹/۰۳/۲۱ ساعـت 10:35 به قـلـم |

صدای یه دختری توی سرمه که جیغ میزنه و گریه میکنه 

همش میترسم یهو در اتاقم باز شه و خبر بد بهم بدن

وقتی خبر مرگ مامانو دادن 

من خونه بی بیم بودم. ینی همه فک و فامیلام جم بودن اونجا.اخه مامان شش روز تو کما بود. 

یه عصری ک من خواب بودم تو اتاق کوچیکه . با صدای جیغ و شیون

از خواب مث فنر پریدم . در اتاق بسته بود. کسی اتاق نبود. صدای جیغ خاله هام بود. پریدم بیرون

همه تویه هال جیغ میزدن و میزدن تو سرشون ... حالم داغونه خدا. کمکم کن امشب اروم شم

بعده همون موقعا بود فک کنم ترسو شدم. همش صدای جیغ خودمو میشنوم .یا صورت کبود و ملتهب و خیس خودم میاد جلو چشمم :(

کاش این فکرا این صداهای مزاحم برا همیشه از تو سرم برن بیرون. دلم آرامش میخواد . آخ ک امشب دلم یه آغوش مردونه خواس مثلا سلطان ♡_♡

شاید چن روز دیگ نقل مکان کنم خونه اون یکی آجیم

یکم میترسم. از چی؟؟؟ ازین فکرای بیخود

خداجونم ترو به پیامبرمون قسم میدم که مراقب خونوادم باش. یه تار مو ازشون کم نشه. 

مردم از استرس خو :( 

امشب دلم یهو رتبه 50رو خواست. واس خودم خیالبافی کردم حتی. مشاورمم بم زنگ زد و کلی بم تبریک گف :)) عربیم100 زدم تو رویام^_^

خدا بازم بیا پایین کارت دارم. اون خیالبافی بالایی زو هم لطفا برآورده کن .[عشق میبارد از شما]

امروز اجیم برام گردو و میوه و کلوچه گرف گذاشت رو میز . یاد حضرت مریم مقدس افتادم:))))) قیافمم شل و ول و مظلوم بود . ی عکس گرف تو همون پوزیشن فرستاد او گروه . زرتی گفتن شبی مزیم مقدسم. آخرشم بکرزایی میکنم=))) خدا حلال کن. لطفا همون بالا بمون .نیا پایین فعلا :))

+ تــاریـخ ۱۳۹۹/۰۳/۲۰ ساعـت 1:53 به قـلـم |

در افسانه‌ ها آمده که روزی خیام با شاگردان از نزدیکی مدرسه‌ای می‌گذشت. شماری، دست به کارِ بازسازی آن آموزشگاه بودند و چارپایانی، پیوسته بار (شامل سنگ و خشت) را به داخل مدرسه می‌بردند و بیرون می‌آمدند ...

یکی از آن چارپایان از وارد شدن به مدرسه می‌ترسید و هیچ‌کس نمی‌توانست آن را وارد مدرسه کند. چون خیام این اوضاع را دید، جلو رفت و در گوش چارپا چیزی گفت. سپس چارپا آرام شد و داخل مدرسه شد. پس از این‌که خیام بازگشت، شاگردان پرسیدند که ماجرا چه بود؟
خیام گفت که آن خر ، یکی از محصلان همین مدرسه بوده و پس از مردن به این شکل درآمده و دوباره به دنیا بازگشته است (اشاره به نظریهٔ تناسخ) و می‌ترسید که وارد مدرسه بشود و کسی او را بشناسد و شرمنده گردد. من این موضوع را فهمیدم و این شعر را در گوشش خواندم و چون متوجه شد که من او را شناخته ‌ام ، به درون مدرسه رفتن تن درداد: 

ای رفته و باز آمده بَل هُم گشته

نامت ز میان مردمان گم گشته

ناخن همه جمع آمده و سم گشته

ریشت ز عقب در آمده ، دُم گشته

 

+ تــاریـخ ۱۳۹۹/۰۳/۱۹ ساعـت 20:22 به قـلـم |

این روزا رو دوست ندارم .. اما میترسم ازینکه بعدش تبدیل بشم به یه رباته گوشی ب دست

این اواخریا سخت میگذره اما خیلی سریع

 انگار همین دیروز بود اجیم اومد تو اتاق رو گف کنکور 30مرداده منم هزارمیلیون دفه خداروشکر کردم .  ۱۰۰روز وق داشتم

می‌ترسم ازون آدمهایی ک با سهمیه هاشون ،سهم مارو هم میخورن!!

اینکه نظام جدیدیا 20% حذفی داشتن . به ضرر ماشده یانه. می‌ترسم

اما بش فکر نمیکنم مهم نیس جدی برام 

ولی اخرشو ک میسپارم به خدا خیالم راحت میشه

من میخوام زور اخرمو بزنم. اخه واقعا نمیخوام دوباره خونوادم سیاه پوش شن:((

خستم ازینکه آسمون من ،سقف اتاقمه همش

خستم ازینکه ی عالمه فیلم و کتاب نشون کردم اما اجازه دیدن خوندن هیچکدوم رو ندارم

خستم ازینکه تنهام .ارینکه از محی دورم خیلی

خستم ازینکه ترحم آمیزم گاهی یا همیشه 

خستم ازینکه خروار خروار لباس قایم کردم که لاغر شدم بپوشم

خستم از سربار بودن از ارزوهای تیک نخورده یا حذف شده

ولی باهمه اینا دلم خوشه به خدام

آروم میشم با وجودش

محبتشو حس میکنم

کاش کم کاریامو ببخشه و بزاره پای خستگیام

دوستت دارم خدام♡

+ تــاریـخ ۱۳۹۹/۰۳/۱۸ ساعـت 1:25 به قـلـم |

 

خنده داره اما من عاشق کارتونش شدم

اما فقط برا ی بار دیدن <:

 

+ تــاریـخ ۱۳۹۹/۰۳/۱۸ ساعـت 0:48 به قـلـم |

 

از خواهر  زاده 3ونیم سالم پرسیدن بزرگ شدی میخوای چکاره شی ؟؟ با لهجه بچگونش گف  اذانود (= فضانورد)

بعد کلی قربون صدقه رفتتن و خندیدن یکی گف تو این مملکت هیچ پخی نمیشی ؛ یکی دیگ گف یه قرص بندازی بالا حله و همه دوباره خندیدن و گرفتن ب مسخره بازی

اون وسط تنها کسی ک باورش داشت من بودم .

نوجوونی هام دوس داشتم فضانورد شم یا نجوم شناس . بخاطره همین توی دبیرستان رشته ریاضی فیزیک رو انتخاب کردم که تو دانشگاه رشته هوافضا بخونم ( اخه فکر میکردم کسایی که این رشته رو میخونن اخرش میرن مریخ یا سرو کارشون فقط با ستاره ها و کهکشاناس ) یادمه اجی بزرگم ک تازه رشته فیزیک قبول شده بود میگف تو رشته مون یه گرایش هست به اسم نجوم شناسی . تو ک عاشق فضایی باید فیزیک بخونی . نه هوافضا ک ربطی ب اون چیزی ک میخوای نداره . حرفاشو قبول نداشتم ، خودم رفتم تو گوگل سرچ کردم . دیدم راست میگه . رشته هوافضا کارشون ساخته دم و دستگاه فضا و هواس ، مثل رشته مهندس پزشکی که که پزشک نیستن اما کارشون ساختن تجهیزات پزشکیه!

بااین حال من هوافضا رو دوست داشتم . کنکور که دادم  تو انتخاب رشتم اولین انتخابمو زدم هوافضا امیر کبیر | تهران 

نتیجه اومد و من 39مین انتخابم رو قبول شدم

و هوافضا پر! 

 

 

+ تــاریـخ ۱۳۹۹/۰۳/۱۷ ساعـت 12:25 به قـلـم |