ول کن جهان را قهوه‌ات یخ کرد

اینطوری فایده نداره الکی پلکی داره وقتم هدر می‌ره

یه چالش درست درمون میذارم و مثل روزایی ک برا ارشد می‌خوندم پاش وای می‌ایستم. از امروز ۳۱فروردین استارت میزنم

روی سه موضوع مانور میدم .

وزنم

زبان

گیتار

زبان روزی نیم الی یک ساعت

ورزش یک ساعت

گیتار نیم الی دو ساعت


یه وبلاگ برای چالشهام می‌سازم و همونجا روزانه گزارش میدم ،

همونجا هم تحلیل کتاب‌هایی که میخونم رو میذارم .

+ تــاریـخ ۱۴۰۴/۰۱/۳۱ ساعـت 0:52 به قـلـم |

محی گفته دوستِ دوست پسرشو برام کنار گذاشته. وقتی رفتم تهران مارو باهم آشنا کنه.

همین آقای میم یه انگیزه شده برا اینکه خیلی زودتر لاغر کنم و به ظاهر و باطنم رسیدگی . باید بیشتر روی انرژی زنانگی‌م تمرکز کنم.

بخاطره همین از کلینیک زیبایی لیست قیمت خدمات زیبایی رو پرسیدم .خیلی دلم میخواد کانتورینگ انجام بدم😌 هر سیسی حداقل ۷ تومنه .اگه یه 35ناقابل داشتم، میشدا . حیف ک ندارم:(

یه هزینه هم برا استایل کردن لازم دارم. تیپ و استایل از زیباییِ چهره مهم تره ،برا اونم ۱۰ تومن می‌زارم کنار فعلا..

شخصیتمو چکار کنم . می‌دونم اعتماد بنفسم با ظاهرم ارتباط مستقیمی داره

ولی یه چیزی کمه .‌.

یه شخصیت جذاب و دوست داشتنی کم دارم یه چی تو مایه هایه دکتر هاوس که زیرکانه حاضر جوابه و قاطع مثل: کیرا تو غرور تعصب و دیوانه مثل: آدری تو صبحانه در تیفانی و لوند مثل: مرلین و طناز وجسور مثل: جک نیکلسون تو فیلم دیوانه از قفس پرید ..

باید چکار کنم؟ کتاب بخونم؟ چجوری میتونم اونی بشم که می‌خوام ؟؟

+نداشتن پول داره دیوانم می‌کنه: کاش یهو ۳۰ تومن از آسمون بیاد بره تو حسابم همین الان یهویی ( این عدد یه جورایی بهم آرامش میده، نپرس چرا)

+ تــاریـخ ۱۴۰۴/۰۱/۳۱ ساعـت 0:11 به قـلـم |

اتفاقات ناگواری این مدت افتاد :

فوت دو عزیز ، مادربزرگ یاسی (ننه‌ای) 😭 و پدرِ استاد بزرگوارم

خداوند به خانواده‌هاشون صبر بده.

خب بگذریم

خرید لپتاپ به تعویق افتاد سکه هم اومد پایین فعلا نمی‌فروشمش

اصلا دوست ندارم سکه‌امو بفروشم ولی بقول استاد دارم روی خودم سرمایه‌گذاری میکنم ، لپتاپ هم یه لبه پرتگاهیِ برای پرواز..

(شروع آموزش مقاله نویسی و شبکه و سیستم و... رو گذاشتم موقع خرید لپ‌تاپ)

لایف استایل جدیدمو دیروز استارت زدم، خب...


ادامه مطلب
+ تــاریـخ ۱۴۰۴/۰۱/۲۱ ساعـت 13:7 به قـلـم |

کووییز آف کینگز بازی میکنم ، خواهر ۱۴سالمم کنارم

حریف ها شروع میکنن به چت کردن، قبل باز کردن پیاماشون استرس میگیرم ک مبادا حرف ناجوری بزنن.(بنابر تجربه ای ک دارم)

چون آجیم ب چتاشون می‌خنده, جوابشون میدم ، اونم به مسخرگی(نمی‌دونم کارم درسته یا نه، می‌خوام ک بدونه من پایه شیطنتاش هستم)


ادامه مطلب
+ تــاریـخ ۱۴۰۴/۰۱/۱۶ ساعـت 3:43 به قـلـم |

سریال دکتر هاوس رو جدیدا شروع کردم

دوباره هوس کردم برا پزشکی بخونم😶‍🌫️


ادامه مطلب
+ تــاریـخ ۱۴۰۴/۰۱/۱۵ ساعـت 21:13 به قـلـم |

تحویل سال: بخاطره اضافه وزنم تمایلی ب خرید لباس نو نداشتم و فقط یه شومیز ساده گرفتم ک موقع تحویل سال نو بپوشم تا سالمو هم نو کنم و حداقل تفاوتی با سال‌های پیش داشته باشم.

نیم ساعت به تحویل ، موقع سشوار کردن موهام آجیم با لباس بیرون یهو جلوم ظاهر شد و گفت بدو که باید ب تحویل سال برسیم ، گفتم کجا بریم ؟ گفت خونه پدر شوهرم ، گفتم نمیام و خودشو شوهرش شروع کردن به اصرار (ازون مدلاش ک هیچ راه دررویی وجود نداره)

منم بااکراه و غرغر کنان رفتم ک مانتو کهنمو بپوشم ولی ب اصرار خواهرم شومیز رو بجا مانتو پوشیدم( خیلی بد بود ولی چی میشه کرد)

دلیل ناراحتیم: تا این سالها همیشه دیگران برامن تصمیم میگیرن و من اجازه کاری که مخالف نظرشون باشه رو نداشتم و ندارم، امسالم مثل همه اون سالها گُهی شروع شد(این ازین)

تعطیلات : اومدیم خونه بابام و به خواهر تازه زایمان کردم باید رسیدگی میکردم (نیوفکت: بچه های تازه متولد شده حوصلمو سر میبرن، هرکی میخواد باشه) از رفتار خواهر بزرگترم بیزارم، اصلا تشکر نمیکنه هیچ ،طوری هم رفتار می‌کنه ک انگار کلفتشم. ب همین دلیل انرژی نداشتم مثل پروانه دورش بگردم (چون دلیل اومدن و موندن خونه بابام اون بود) اونم ک‌ دیروز صبح رفت خونشون و منم برا آخر هفته بلیط گرفتم ک برگردم خونهٔ اون یکی خواهرم . دوس داشتم زودتر برگردم ولی خو اوناهم مهمان دارن منم بیزار از دید و بازدید (دلیل: از خودم خوشم نمیاد ظاهر و شخصیتم ، نیاز به تغییرات داره)


ادامه مطلب
+ تــاریـخ ۱۴۰۴/۰۱/۱۱ ساعـت 14:46 به قـلـم |