|
ول کن جهان را قهوهات یخ کرد
|
از کوچکترین و جزیی ترین تفریحات هم محرومم . انصافه قبول نشم خدا؟؟
چثد برای عروسی داداشم لحظه شماری میکردم. چقد برنامه داشتم:(
اما الان فقط باس ب فکر کنکور باشم
ماهه دیگ جشن عروسی شه اما اصلا آمادگی و روحیشو ندارم.
درس همه چیمو ازم گرفت. کاش 5ماه دیگ همه چیمو بهم بده تا بهترشم بده^^
اجیم چن وقت پیش گف . نگار ، پزشک بشی زندگی ت عوض میشه. عالی میشه. وای قند تو دلم آب شد
دبشب باز خولب قبولی مونو دیدم
137بودم رتبم. خیلی خوشحال بودم. توی خواب از خواب پا میشدم. میرفتم پیش اجیم میگفتم. تروخدا واقعیه؟؟ م ن خواب نمیبینم؟؟ میگفتن ن بابا واقعیه
تو رتبت 137شده. خوشحال بودم ک دیگه لازم نیش برا کنکوز بخونم:) . ولی بیدلرشدم ساعت 9 و پاشدم صورتمو ششتم و نشستم زیست فصل هشت سال چهارمو خوندم ~_~